دامان گیر

لغت نامه دهخدا

دامانگیر. ( نف مرکب ) گیرنده دامان. گیرنده دامن. دامنگیر. || ملتمس. متقاضی. دامنگیر. گیرنده دامن. || به اقامت وادارنده : خاک آنجا دامانگیر است ؛ حالتی و رخوتی پدید آورد که حرکت را دشوار سازد. عزم رحیل بدل به اقامت کند.

فرهنگ فارسی

گیرند. دامان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال ورق فال ورق فال کارت فال کارت فال قهوه فال قهوه