خردور

لغت نامه دهخدا

خردور. [ خ ِ رَدْ وَ ] ( ص مرکب ) عاقل. هوشیار. آگاه. ( ناظم الاطباء ) :
از مرد خرد بپرس ازیرا
جز تو بجهان خردورانند.ناصرخسرو.بگوش خردور دبیر کهن
همی کرد پالوده سیم سخن.سعدی.

فرهنگ عمید

= خردمند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم