تاب تاب

لغت نامه دهخدا

تاب تاب. ( نف مرکب ) پرتوافکن ، نورافشاننده :
ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب
تو بمثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد.منوچهری.

فرهنگ فارسی

( صفت ) پرتو افکن نور افشان .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم