صادع

لغت نامه دهخدا

صادع. [ دِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از صَدْع. || قاضی. داور. ( اقرب الموارد ). || شارع : علی صادعها السلام. || جبل ٌ صادع کصاحب ؛ کوه رونده در زمین به درازا. سیل ٌ صادع و واد صادع کذلک. || الصبح الصادع ؛ بامداد روشن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

روشن.

فرهنگ فارسی

نعت فاعلی از صدع
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل استخاره کن استخاره کن فال ای چینگ فال ای چینگ