شاهده

لغت نامه دهخدا

( شاهدة ) شاهدة. [ هَِ دَ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث شاهد. ج ، شاهدات و شواهد. رجوع به شاهد شود. || زمین. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، شاهدات و شواهد. ( اقرب الموارد ).، شاه ده. [ دِه ْ ] ( اِخ ) نام دیهی است از دیههای سدن رستاق از روستاهای مازندران. ( سفرنامه ٔرابینو ص 126 بخش انگلیسی و ص 168 ترجمه فارسی ).
شاه ده. [ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه شهرستان تربت حیدریه. دارای 287 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ عمید

= شاهد: رفت آن عجوز پر دغل، رفت آن زمستان و وَحَل / آمد بهار و زاد از او صد شاهد و صد شاهده (مولوی۲: ۱۲۰۲ ).

فرهنگ فارسی

مونث شاهد، شاهدات وشواهدجمع
( اسم ) مونث شاهد جمع : شواهد .

فرهنگ اسم ها

اسم: شاهده (دختر) (عربی) (تلفظ: šāhede) (فارسی: شاهده) (انگلیسی: shahede)
معنی: منسوب به شاهد، زیبارو، ( به مجاز ) محبوب و معشوق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال تک نیت فال تک نیت فال نخود فال نخود فال پی ام سی فال پی ام سی