زابل شه

لغت نامه دهخدا

زابل شه. [ ب ُ ش َه ْ ] ( اِخ ) مخفف زابل شاه :
چوبشنید زابل شه این گفتگوی
به جم گفت هان چاره خویش جوی.( گرشاسب نامه ص 32 ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم