راه جو. ( نف مرکب ) راه جوی. راه جوینده. جوینده راه. پژوهنده راه. جویای راه. متجسس و متفحص راه. || جوینده ٔراه حقیقت. پژوهنده راه و طریقت درست : جهاندیدگان پیش او آمدند شکسته دل و راهجو آمدند.فردوسی.و رجوع به راه جوی شود.
فرهنگ عمید
جویندۀ راه.
فرهنگ فارسی
راه جوی . راه جوینده . جویند. راه . یا جویند. راه حقیقت .