بادسر

لغت نامه دهخدا

بادسر. [ س َ ] ( ص مرکب ) بادسار. صاحب نخوت و گردنکش و متکبر. ( برهان ). خداوند نخوت و گردنکش و متکبر. ( ناظم الاطباء ). بانخوت. معجب. متکبر. ( فرهنگ سروری ). خودبین :
مرا پیش کاوس بردی نوان
یکی بادسر نامور پهلوان.فردوسی.بادسر خاکسار خواهد بود
بادخور خاکخوار خواهدبود.اوحدی.رجوع به باد شود. ج ، بادسران . ( شرفنامه منیری ). مغروران. گردنکشان :
ما که و اختیار چه کاین شجره ست آن ِ ما
بد پسران خانه کن بادسران سرسری.خاقانی.

فرهنگ عمید

= بادسار

فرهنگ فارسی

( صفت ) متکبر معجب بانخوت .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم