لغت نامه دهخدا
شهنشاهی که شاهان را زدیده خواب بربندد
ز بیم نه منی گرزش بجابلقا و جابلسا.فرخی.ای پسر بنگر بچشم سر در این زرین سپهر
کو ز جابلقا سحرگه قصد جابلسا کند.ناصرخسرو.چو زاغ شب بجابلسا رسید از حد جابلقا
برآمد صبح رخشنده چو از یاقوت عنقائی.ناصرخسرو.بهرجائی که خواهی رفت خواهی خورد رزق خود
نخواهد بیش و کم گشتن بجابلقا و جابلسا.مسعود سعد سلمان.سخن کز روی حق گوئی چه عبرانی چه سریانی
مکان کز بهر حق جوئی چه جابلقا چه جابلسا.سنائی.حضرت حسن ( ع ) فرمود: ایها الناس بهترین زیرکیها تقوی است و بدترین حمق فجور است بدرستی که اگر شما طلب کنید از جابلقا تا جابلسا مردی که جد او محمد رسول اﷲ ( ص ) باشد نیابید غیر من وبرادر من. ( از خطبه امام حسن ( ع ) از حبیب السیر ج 1ص 206 ). رجوع به جابرس و جابلق شود.