لغت نامه دهخدا
دعای من به تو بر، بوکه مستجاب شود
دعا کنم به تو بر، تا بود که سگ گردی.سوزنی.هرچه اندوختم این طایفه را رشوه دهم
بوکه در راه گروگان شدنم مگذارند.خاقانی.سیل خونین که به ساق آمد و تا ناف رسید
به لب آمد چه کنم بوکه بسر می نرسد.خاقانی.بوکه از عکس بهشت و چار جو
جان شود از یاری حق یارجو.مولوی.با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته ای
بوکه بویی بشنویم از خاک بستان شما.حافظ.صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بوکه برآید.حافظ ( دیوان چ غنی ص 156 ).و رجوع به بوک شود.