بعوض

لغت نامه دهخدا

بعوض. [ ب ِ ع ِ / ع َ وَ ] ( ق مرکب ) بجای و بدل و بپاداش. ( ناظم الاطباء ).
بعوض. [ ب َ ] ( ع اِ ) حیوانی است بر صورت فیل گزنده یکی آن بَعوضَة و در بصایر آمده است کلمه بعوض از بعض گرفته شده است بسبب کوچکی جسم آن نسبت بدیگر حیوانات. ( از اقرب الموارد ). پشه. ( غیاث ) ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ). پشه خاکی است که بعربی بق الصغیر نامند. ( فهرست مخزن الادویه ). || کلفنی مخ البعوض ؛ تکلیف داد مرا بمحال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به پشه شود.

فرهنگ معین

(بَ ) [ ع . ] ( اِ. ) پشه ، حشرات موذی .

فرهنگ عمید

۱. پشه.
۲. حشرات موذی.

فرهنگ فارسی

پشه وسایرحشرات موذی، واحدش بعوضه
( اسم ) ۱- بجای بدل . ۲- بپاداش .
ماخوذ از تازی بجای و بدل و بپاداش ٠

ویکی واژه

پشه، حشرات موذی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم