بلغور

لغت نامه دهخدا

بلغور. [ ب ُ ] ( اِ ) هرچیز درهم شکسته و درهم کوفته ، عموماً. ( برهان ) ( آنندراج ). || گندم نیم پخته که آن را در آسیا انداخته شکسته باشند، خصوصاً. ( برهان ) ( آنندراج ). گندم یا جو که بپزند سپس خشک و نیم کوب کرده در آش و دم پخت و جز آن کنند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). اَفشه. بُربور. بُرغل. بُرغول. پُرغور. پُرغول. جَریش. فَروشَک. کبیده. کبیده گندم. جشیش. جشیشة. یارمه :
به صد بلغور میافتد به دستم
ز قزغان فلک یک کفجه اوماج.بسحاق.- امثال :
فراخور بلغور سماع باید کرد ؛ نظیر ارزان خری انبان خری. هیچ گرانی بی حکمت نیست و هیچ ارزانی بی علت. ( از امثال و حکم دهخدا ).
بلغور کشیدن موش از انبان کسی ؛ کنایه از ضعف جسمانی یا معنوی و ازکارافتادگی و بی مصرفی است. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
موش از دهنش بلغور میدزدد ؛ سخت ضعیف و ناتوان است. ( امثال و حکم دهخدا ).
|| آشی که از گندم مذکور پزند. ( برهان ) ( آنندراج ). طعامی که به هندی کاچی و به تازی عصیده خوانند. ( شرفنامه منیری ). جَشیشة. دَشیش. دَشیشة. || کنایه از سخنان بزرگ و حرفهای قلمبه. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بلغور کردن شود.
بلغور. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی ازدهستان چولائی خانه ، بخش حومه شهرستان مشهد. سکنه آن 823 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بنشن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ معین

(بَ یا بُ ) ( اِ. ) ۱ - گندم نیم کوفته . ۲ - آشی که از گندم مذکور پزند. ۳ - سخنان درهم برهم . ۴ - هر چیز درهم شکسته .

فرهنگ عمید

۱. گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود، گندم نیم کوفته، دانۀ نیم کوبیده.
۲. آشی که با این گندم نیم کوفته تهیه می شود، افشه، فروشک، فروشه.

فرهنگ فارسی

گندم نیم کوفته، گندمی که آن رانیم کوفته درست کنند
( اسم ) ۱- هر چیز در هم شکسته و در هم کوفته عموما . ۲- گندم و جو نیم پخته که آنرا در آسیا انداخته شکسته باشند خصوصا. ۳- آشی که از گندم مذکور پزند . ۴- سخنان بزرگ حرفهای قلمبه .
ده از دهستان چولائی خانه بخش حومه شهرستان مشهد . آب از چشمه . محصول غلات و بن شن .

دانشنامه عمومی

بلغور (دانه). در اصطلاح به خود غله ای که در آسیا آن را خرد کنند و بشکنند چنانکه آرد نشود بلغور یا گمنه می گویند. به خوراکی که با دانه های بلغور درست می شود بیشتر بلغور یا گمنه گندم و بلغور یا گمنه جو و این ها گفته می شود. برای تهیه بلغور یا گمنه گندم پخته را پس از خشک شدن با آسدست خرد می کنند، نه به نرمی آرد بلکه به درشتی لپهٔ ماش و کوچکتر و بزرگتر.
بلغوریا گمنه را می توان مدت ها نگاه داری کرد بدون آنکه کپک بزند یا بوی رطوبت بگیرد و در مواقع ضرورت می توان با آن آش یا پلو تهیه کرد. هر کیلو گرم بلغور یا گمنه پخته شده حاوی ۸۰ میلی گرم کلسیم، ۴۰۰ میلی گرم فسفر، ۱۰ میلی گرم آهن، ۶۰۰ میلی گرم پتاسیم است و حدود ۳۰۰ کالری انرژی تولید می کند. واژه بلغور ترکی معنی شکسته شده یا تقسیم شده میباشدهست و واژه پارسی به گمنه هست که به معنی شکسته شده یا تقسیم شده میباشد. در صحبت عامیانه بلغور یا گمنه به طور عام به معنی هرچیز درهم شکسته و درهم کوفته است و در اصطلاح، بلغوریا گمنه کردن یعنی نامفهوم، غلط و شکسته حرف زدن .

ویکی واژه

گندم نیم کوفته.
آشی که از گندم مذکور پزند.
سخنان درهم برهم.
هر چیز درهم شکسته.
بلغور واژه ای فارسی است که بصورت بورغل نیز تلفظ می شود . این واژه به شکل پیلگوری از فارسی وارد زبان یونانی شده است .واژه نامه نیشانیان که به عنوان منبع ذکر کرده ایدریشه این واژه را فارسی نوشته است و همچنین نوشته که شباهت این واژه به بوغو تصادفی می باشد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم