ته مانده

لغت نامه دهخدا

ته مانده. [ ت َه ْ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) آنچه از خوردن باقی بماند. ( آنندراج ). آنچه از طعام در خوان باقی ماند. ( ناظم الاطباء ). آنچه باقی ماند از چیزی. پس مانده. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
از جام لب چون غیر را بخشی شراب همدمی
در کام تلخ ما چکان ته مانده ٔآن جام را.الهی قمی ( از آنندراج ).- ته مانده خوار ؛ ته مانده خور. پس مانده خور. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به ته و ترکیبهای آن شود.

فرهنگ عمید

باقی ماندۀ چیزی، اندکی از چیزی که به جامانده باشد.

فرهنگ فارسی

آنچه از خوردن باقی بماند آنچه از طعام در خوان باقی ماند

ویکی واژه

scarto
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم