توالد

لغت نامه دهخدا

توالد. [ ت َ ل ُ ] ( ع مص ) بهم ( با هم ) بزادن. ( زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) ( منتهی الارب ). بهم زادن. ( دهار ) ( از اقرب الموارد ). از یکدیگر زادن. ( آنندراج ). زه و زاد. زاد و زه. تناسل. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || بسیار شدن قوم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بسیار شدن فرزند. ( آنندراج ). بسیار شدن. ( از اقرب الموارد ). یقال : توالدوا؛ ای کثروا و ولد بعضهم بعضاً. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ماده بعد شود.

فرهنگ معین

(تَ لُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - از یکدیگر زادن . ۲ - بسیار فرزند آوردن .

فرهنگ عمید

۱. بسیاربچه آوردن، بسیارشدن قوم به واسطۀ فرزند بسیار زادن.
۲. تولیدمثل کردن، زادوولد کردن.

فرهنگ فارسی

ازیکدیگرزادن، بسیاربچه آوردن
۱ -( مصدر ) از یکدیگر زادن . ۲- ( مصدر ) بسیار فرزند آوردن زاد و زه کردن . ۳ - ( اسم ) زایش . جمع : توالدات .

ویکی واژه

از یکدیگر زادن.
بسیار فرزند آوردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم