لغت نامه دهخدا
خدای را نستودم که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش بسود.رودکی.بندگان گناه کنند و خداوندان درگذرند. ( تاریخ بیهقی ). وبدست بندگان جز سعی و جهدی به اخلاص نباشد. ( کلیله ودمنه ).
بندگان را که از قدر حذر است
آن نه زیشان که آن هم از قدر است.سنایی.رجوع به بنده شود.