جوهری

لغت نامه دهخدا

جوهری. [ ج َ / جُو هََ ] ( ص نسبی ) منسوب است به جوهر. هر چیز جوهردار و صاحب جوهر. ( برهان ). || گوهرفروش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ). جواهرفروش. ( برهان ) :
شرم آید از بضاعت بی قیمتم ولیک
در شهر آبگینه فروشست و جوهری.سعدی.شیراز معدن لب لعل است و کان حسن
من جوهری مفلس از اینرو مشوشم.حافظ. || گوهرساز. ( اقرب الموارد ).
- امثال :
جوهری که آب مروارید در چشمش فرودآمده باشد آب مروارید کجا بیند ؟ ( از آنندراج ).
|| در مقابل عَرَضی و عارضی. ( اقرب الموارد ). ذاتی :
گر جوهریت بودی آن روی خوب و صورت
آن نیکویی نگشتی هرگز بدل بزشتی.ناصرخسرو.سروری چون عارضی باشد نباشد پایدار
پای دارد سروری بر تو چو باشدجوهری.سوزنی.
جوهری. [ ج َ هََ ] ( اِخ ) محمدباقر، هروی الاصل قزوینی المسکن. شاعر معروف بجوهری صاحب کتاب مقبل فارسی موسوم به طوفان البکاء که در اواخر قرن اخیر در ایران مخصوصاً بین طبقه عوام بسیار معروف بوده و چندین مرتبه بچاپ رسیده است. وی در حدودسنه یکهزارودویست وچهل واندی هَ.ق. در اصفهان وفات یافت و در همانجا مدفون شد. ( وفیات معاصرین ، محمد قزوینی از مجله یادگار سال 3 شماره 4 ). جوهری مؤلف طوفان البکاء بسال 1252 یا یکهزارودویست وچهل واندی هَ.ق. در اصفهان درگذشت ، در گورستان آب پخشان از توابع بیدآباد بخاک سپرده شد. ( ریحانة الادب ج 1 ص 286 ).
جوهری. [ ج َ هََ ] ( اِخ ) اسماعیل بن حماد، مکنی به ابونصر. وی نخستین کسی است که لغات عربی را بترتیب حروف هجاء مرتب نموده و در سالهای بین 333 تا 400 هَ.ق. درگذشته است. از تألیفات اوست : 1 - بیان الاعراب 2 - صحاح اللغة 3 - عروض الورقة 4 - مقدمه نحو. رجوع به کشف الظنون و معجم المطبوعات و قاموس الاعلام و ریحانة الادب ج 1 ص 287 و رجوع به اسماعیل بن حماد شود.
جوهری. [ ج َ هََ ] ( اِخ ) زرگر. یکی از شاعران ایران است و در اصفهان درگذشت. او راست :
زآن پیش کآفتاب سر از کوه برزند
باید میی ببوی گل و رنگ ارغوان
معیار عقل و داروی خواب و فروغ روی
درمان درد و قوت شخص و غذای جان
اصل سخا و عنصر مردی و ذات حسن
عین تواضع و تن لطف و سر بیان
دارد بگاه ِ آنکه کنی رنگش آزمون

فرهنگ معین

(جُ هَ ) [ معر. ] (ص نسب . ) ۱ - هر چیز جوهردار. ۲ - جواهرفروش .

فرهنگ عمید

۱. آغشته به جوهر.
۲. [مقابلِ عَرَضی] (فلسفه ) [قدیمی] مربوط به حقیقت و ماهیت چیزی.
۳. (صفت نسبی، اسم ) [قدیمی] جواهرفروش.
۴. (اسم ) [قدیمی] مادۀ مخدر.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- هر چیز جوهر دار صاحب جوهر. ۲- جواهر فروش جواهری .
بر وزن کوهی نام گلی است در هندوستان و آنرا جویی نیز گویند که بجای هایای حطی باشد .

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:طوفا ن البکاء

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جوهری (ابهام زدایی). جوهری ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • ابن عیاش جوهری، ابو عبدالله احمد بن محمد بن عبدالله بن الحسن بن عیاش جوهری از محدثان شیعه امامیه• اسماعیل بن حماد جوهری، ابونصر اسماعیل بن حمّاد جوهری، ادیب و لغوی ایرانی قرن چهارم و مؤلف صحاح اللغه• حسن بن علی جوهری، کنیه اش ابومحمد و لقبش مُقَنَّعی ، محدّثِ ایرانی الاصل قرن پنجم• عباس بن سعید جوهری، ریاضی دان و اخترشناس اوایل قرن سوم در بغداد و دمشق • عبدالرحمان بن اسحاق جوهری، محدّث ، قاضی و فقیه حنفی قرن سوم و چهارم • عبدالرحمان بن بنفشا صالحی دمشقی جوهری، لقبش زین الدین و کنیه اش ابو هُرَیره ، ستاره شناس قرن دهم • علی بن جعد جوهری، کنیه اش ابوالحسن ، عالم و محدّث بغدادی قرن دوم و سوم • محمدابراهیم جوهری هروی، شاعر فارسی سرای مرثیه گوی سده سیزدهم • میرزا مقیم جوهری تبریزی، شاعر قرن یازدهم ، فرزند استاد میرزا علی زرگر تبریزی • محمد بن عبدالعزیز جوهری، ابوبکر محمد بن عبدالعزیز جوهری بصری بغدادی از اخباریان و مورخان
...

ویکی واژه

هر چیز جوهردار.
جواهرفروش.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال فنجان فال فنجان فال امروز فال امروز فال فرشتگان فال فرشتگان