خرطوم

لغت نامه دهخدا

خرطوم. [خ ُ ] ( ع اِ ) بینی. بینی کلان. ( از منتهی الارب ) ( ترجمان ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ج ، خَراطیم : سنسمه علی الخرطوم. ( قرآن 16/68 ).
بحجت بخرطومش اندر کشم
علی رغم او من مهار علی.ناصرخسرو.گفت یزدان زآن کس مکتوم او
شله ای سازیم بر خرطوم او.مولوی ( مثنوی ). || پیش بینی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد )( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ج ، خراطم. || فراهم آمدنگاه دو حنک. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ج ، خراطیم. || می زودنشئه. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ج ، خراطیم. || نخست آبی که از انگور برآید قبل از مالیدن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ازتاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از ناظم الاطباء ). ج ، خراطیم. || بینی فیل. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) :
در جهان دیده ای از این جلبی
کده ای برمثال خرطومی. معروفی.بخستند خرطوم پیلان به تیر
ز خون شد در و دشت چون آبگیر.فردوسی.خدنگی که پیکانْش یازد به خون
سه چوبه بخرطوم پیل اندرون.فردوسی.زروزن گذشته تن شوم اوی
بمانده بدان خانه خرطوم اوی.فردوسی.یکی تخت پیروز همرنگ نیل
ز دو سوی تخت ایستاده دو پیل
تن پیل یاقوت رخشان چو مور
زبرجدْش خرطوم و دندان بلور.اسدی.بثقل وطاءة و فضل قوت در زیر پای پست می کرد و بخرطوم از پشت اسب می انداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
همان فیل برابر چشم او شخصی را بخرطوم از پشت زین درربود. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
آتش و دود آید از خرطوم او
الحذر زآن کودک مرحوم او.مولوی ( مثنوی ).در آنندراج آمده : از تشبیهات خرطوم ، کوچه است :
پیچد ز ناز بینی خود خواجه در حرام
این فیل بین که راه بخرطوم می رود.رایج. || بینی مگس و پشه و آن لوله ای است که بدان بگزد و خون مکد. ( از ناظم الاطباء ) ( یادداشت بخط مؤلف ). سنسور. ( ناظم الاطباء ). || بینی کوزه که آن لوله کوزه است. ( یادداشت بخط مؤلف ) : و کوزه های بی دسته و خرطوم. ( تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 449 ). اکواب جمعکوب باشد و آن کوزه باشد که آنرا دسته و خرطوم نباشد. ( تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 516 ).

فرهنگ معین

(خُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بینی فیل . ۲ - بینی دراز.

فرهنگ عمید

۱. بینی بلند، انعطاف پذیر، و گوشتی برخی جانوران، مانند فیل و مورچه خوار.
۲. اندام باریک و مکندۀ برخی حشرات و کِرم ها: مگس از آش او شود محروم / گر نهد پشّه ای در آن خرطوم (جامی۱: ۳۵۸ ).
۳. [مجاز] بینی دراز: گفت یزدان زآن کُسِ مکتوم او / شُلّه ای سازیم بر خرطوم او (مولوی: ۹۰۳ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - بینی فیل . ۲ - بینی دراز .
الحباری لقب عبدالله ابن زهیر از شاعران عرب بوده است .

دانشنامه عمومی

خرطوم ( به انگلیسی Proboscis /proʊˈbɒsɪs/ ) بخش دراز شده ای از سر برخی از جانوران است. در بی مهرگان، مانند برخی از حشرات، این نام به اندام لوله مانندی گفته می شود که برای مکیدن و خوردن خوراک به کار می رود. در مهره داران، مانند فیل، این عضو ادامه بینی و پوزه است.
خرطوم (شفت). خرطوم یک روستا در ایران است که در استان گیلان واقع شده است. خرطوم ۷۸۳ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

proboscide
بینی فیل.
بینی دراز.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم