مرء

لغت نامه دهخدا

مرء. [ م َ رَءْ ] ( ع مص ) با زن مانستن در هیأت یا کلام. ( منتهی الارب ). به زنان شبیه گشتن در شکل و هیأت یا طرز سخن گفتن و کلام. ( از اقرب الموارد ). || خوشگوار یافتن طعام را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مرائة. رجوع به مرائة شود.
مرء. [ م َرء ] ( ع اِ ) مرد. ( ترجمان علامه جرجانی ) ( منتهی الارب ). مرد. مقابل زن. || انسان. ( اقرب الموارد ). نوع انسانی. ( ناظم الاطباء ). بر انسان اعم از مرد یا زن نیز اطلاق شود. ( از متن اللغة ) :
گفت پیغمبر به تمییز کسان
مرء مخفی لدی طی اللسان.مولوی.|| گرگ. ( منتهی الارب ). ذئب. ( اقرب الموارد ). || اطعام و ولیمه به مناسبت اتمام ساختمانی یا ازدواجی. ( از متن اللغة ). || ( مص ) خوردن. ( از منتهی الارب ). طعام خوردن. ( از اقرب الموارد ). مرائة. چشیدن و خوردن طعام را. || در شکل و در طرز سخن گفتن شبیه زن شدن. ( از متن اللغة ). رجوع به مَرَءْ شود. || گاییدن. ( منتهی الارب ): مراء؛ تغشی امرأته. ( متن اللغة ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) مرد، رجل .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَرْءُ: شخص
تکرار در قرآن: ۳۸(بار)
. آیه در بیان بذل زن است قسمتی از مهریّه خویش را به مرد. طبرسی در متن آیه فرموده: هنی‏ء گوارا و دلچسبی است که نقصانی ندارد و مری‏ء آنست که خوش عاقبت، تامّ الهضم و بی‏ضرر باشد در اقرب الموارد گوید: به قولی هنی‏ء لذیذ و مری‏ء خوش عاقبت است. راغب گوید: مَرِی‏ء رأس لوله معده چسبیده به حلق است «مَرُؤُ الطَّعامُ» برای آن گویند که موافق طبع است. بنابراین می‏شود گفت هَنی‏ء در آیه به معنی بلا مشقت و مَری‏ء به معنی گوارا است یعنی اگر زنان به طیب نفس چیزی از مهریّه خویش را به شما بذل کردند راحت و گوارا بخورید هنی‏ء و مری‏ء هر دو حال‏اند از مبذول. مَرْء وِامْرَءٌ: به معنی انسان و مرد آید . به قرینه «صاحِبَتِهِ» مراد از مرء در آیه مرد است ایضاً ظاهراً در آیه . ولی در آیات . . مراد مطلق انسان است. ایضاً کلمه امرأ در آیه . مراد از آن، مرد است و در آیه . مراد مطلق انسان می‏باشد. امرأة و مرأة به معنی زن است . ولی «مرأة» در کلام الله نیامده است.

ویکی واژه

مرد، رجل.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال چای فال چای فال پی ام سی فال پی ام سی فال میلادی فال میلادی