تنطق

لغت نامه دهخدا

تنطق. [ت َ ن َطْ طُ ] ( ع مص ) کمر بستن. ( زوزنی ). کمر بر میان بستن خود را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || قرار گرفتن کوههامانند کمربند در اطراف زمینی. ( از اقرب الموارد ).
تنطق. [ ت َ ن َطْ طُ ] ( از ع ، اِمص ) نطق و سخنوری. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع . ] (مص ل . ) کمر بستن .
(تَ نَ طُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) سخن گفتن ، نطق کردن .

فرهنگ عمید

نطق کردن، سخن گفتن، تکلم.

ویکی واژه

سخن گفتن، نطق کردن.
کمر بستن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال میلادی فال میلادی فال لنورماند فال لنورماند فال احساس فال احساس