خاطرخواه. [ طِ خوا / خا ] ( ن مف مرکب ) عاشق ( در اصطلاح لوطیان ). مورد علاقه. مورد میل : صفحه تصویر عالم دیده ایم هیچ نقشی نیست خاطرخواه ما.واضح ( از آنندراج ).آه در دل ناله بر لب سینه چاک آن چنان گشتم که خاطر خواه تست.سنجر کاشی ( از آنندراج ).رشته ای برگردنم افکنده دوست می کشد هر جا که خاطر خواه اوست.
فرهنگ معین
( ~. خا ) [ ع - فا. ] (ص . ) عاشق ، محب .
فرهنگ عمید
۱. [عامیانه] عاشق، دوستدار، هواخواه. ۲. (صفت ) موافق میل و خواهش: آه در دل، ناله بر لب، سینه چاک / آنچنان گشتم که خاطرخواه توست (سنجرکاشی: لغت نامه: خاطر خواه ).