خاطرخواه

لغت نامه دهخدا

خاطرخواه. [ طِ خوا / خا ] ( ن مف مرکب ) عاشق ( در اصطلاح لوطیان ). مورد علاقه. مورد میل :
صفحه تصویر عالم دیده ایم
هیچ نقشی نیست خاطرخواه ما.واضح ( از آنندراج ).آه در دل ناله بر لب سینه چاک
آن چنان گشتم که خاطر خواه تست.سنجر کاشی ( از آنندراج ).رشته ای برگردنم افکنده دوست
می کشد هر جا که خاطر خواه اوست.

فرهنگ معین

( ~. خا ) [ ع - فا. ] (ص . ) عاشق ، محب .

فرهنگ عمید

۱. [عامیانه] عاشق، دوستدار، هواخواه.
۲. (صفت ) موافق میل و خواهش: آه در دل، ناله بر لب، سینه چاک / آنچنان گشتم که خاطرخواه توست (سنجرکاشی: لغت نامه: خاطر خواه ).

فرهنگ فارسی

۱ - عاشق محب. ۲ - ( صفت ) مورد علاقه مطابق میل .

ویکی واژه

عاشق، محب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم