لغت نامه دهخدا
حشاش. [ ح ُ ] ( ع اِ ) حشاشه ٔرمق ؛ بقیه جان در بیمار و جریح. ( اقرب الموارد ).
حشاش. [ ح ُ ] ( اِخ ) نام موضعی. و یوم حشاش ؛ نام یکی از جنگهای عرب است که بدانجا منسوب است. ( معجم البلدان ).
حشاش. [ ح ِ ] ( ع اِ ) جوالی که در آن حشیش باشد.
حشاش. [ ح ُش ْ شا ] ( ع ص ، اِ ) گردآرندگان حشیش. || گیاه شناسان پیله ور. صیدنانی. صیدلانی. عشاب. سحار. شجار. نباتی.