لغت نامه دهخدا
بیرو. ( اِ ) پیرو. کیسه و خریطه زر و پول و غیر آن. ( برهان ). کیسه و خریطه را گویند که در آن زر و امثال آن نهند. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به پیرو شود.
بیرو. ( ص مرکب ) ( از: بی + رو ) بیشرم. پررو. کنایه از مردم بی انفعال و بی آزرم و کسی که سخنان ناخوش به روی کسی میگوید. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). کنایه از مردم بی انفعال و آزرم که سخنان ناخوش بر روی آدمی گویند و از بدی شرم نکنند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بی مروت. ( غیاث ). بی حیا. بی چشم و رو. رجوع به رو و ترکیبات آن شود.