بع

لغت نامه دهخدا

بع. [ ب َ ] ( اِ ) بعبع. آواز بره و گوسفند وبز و بزغاله. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به بعبع شود.
بع. [ ب َع ع ] ( ع مص ) پریشان ریختن شراب. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). پریشان ریختن شراب را: بع الخمر بعاً. ( منتهی الارب ). || فزون ریختن آب. ( از اقرب الموارد ). || پیوسته باریدن ابر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). پیوسته باریدن. بعاع. ( منتهی الارب ). و رجوع به بعاع شود.

فرهنگ فارسی

پریشان ریختن شراب ٠ پریشان ریختن شراب را بع الخمر بعا ٠ یا فزون ریختن آب ٠ یا پیوسته باریدن ابر ٠

ویکی واژه

مفهوم باستانی آن به صدای بره و بز تشبیه شده‌ است و منشاء بسیاری از کلمات چون بعل، بع‌بع، بعید، بعضی، بعداً و بسیاری دیگر است.
بَع :(baa,e) در گویش گنابادی یک واژه آوایی میباشد و به معنای اَه و میباشد و برای ابراز ناراحتی و اوقات تلخی بیان میگردد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم