ثدی. [ ث َدْی ْ / ث ِدْی ْ / ث َ دا ] ( ع اِ ) پستان مرد و زن. || پستان زنان یا عام است حیوانات را. ضرع و ابن حاج گوید که پستان مردم را ثدوة گویند و پستان بهائم را ضرع. ( غیاث اللغة ). ج ، اَثد، ثُدی ، ثِدی . - امثال : تجوع الحُرّة ولاتأکل ثدییها. ای لاتأکل اجرة الرضاع. و عرب مزد دایگانی را عار میشمردند و مثل در نظائر مورد بکار است. ثدی. [ ث ِ دی ی ] ( ع اِ ) ج ِ ثَدی. ثدی. [ ث َ دا ] ( ع مص ) بزرگ پستان شدن. || تر کردن. || تر گردیدن. ثدی. [ ث ُ دَی ْ ی َ ]( اِخ ) بلفظ تصغیر. محلی است در نجد. و جمیل آن را در شعر خود آورده است و منزل او در شام بود و یاقوت گوید گمان میکنم ثدی هم در شام است. ( مراصد الاطلاع ).
فرهنگ معین
(ثَ یاثِ یا ثَ دا ) [ ع . ] (اِ. ) پستان .
فرهنگ عمید
پستان.
فرهنگ فارسی
پستان، پستان ن ( اسم ) پستان ( زنمرد ) . بلفظ تصغیر محلی است در نجد و جمیل آن را در شعر خود آورده است و منزل او در شام بود و یاقوت گوید گمان میکنم ثدی هم در شام است