تفصی

لغت نامه دهخدا

تفصی. [ ت َ ف َص ْ صی ] ( ع مص ) از دشواری و تنگی بدر آمدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی )( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). خلاص شدن انسان از مضیقه و بلیه و دین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : اگر استبداد و استقلال تو... و تفصی از عهده این کار محقق بودی من از همه مطیعتر و راضی تر بودمی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 189 ). و از مضایق مداخل و مخارج تفصی تواند نمود. ( جهانگشای جوینی ). و از ملامت و تقریع مسلمانان بکدام بهانه تفصی نمایم. ( جهانگشای جوینی ). و هیچکس از مضایق آن تفصی نتواند بود. ( جهانگشای جوینی ). || رهایی یافتن از هرچه باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جدا شدن از کسی. ( از اقرب الموارد ): لیتنی اتفصی من فلان ؛ ای تخلص منه ُ. و کل شی باین شیئاً فقد تفصی عنه. ( اقرب الموارد ). || به نهایت چیزی رسیدن. تفصی الشی استقصاه. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ فَ صِّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - از تنگی و دشواری رها شدن . ۲ - دربارة چیزی کنجکاوی کردن .

فرهنگ عمید

۱. از تنگی و دشواری بیرون آمدن.
۲. از چیزی یا کسی رهایی یافتن.
۳. کنجکاوی دربارۀ چیزی.

فرهنگ فارسی

۱ -( مصدر ) رستن رهایی جستن . ۲ - از تنگی در آمدن.۳ - ( اسم ) رهایی . جمع : تفصیات .

ویکی واژه

از تنگی و دشواری رها شدن.
دربارة چیزی کنجکاوی کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال چوب فال چوب فال فنجان فال فنجان فال تاروت فال تاروت