تعاهد

لغت نامه دهخدا

تعاهد. [ ت َ هَُ ] ( ع مص )تیمار داشتن و نگاهداشت امور نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تفقد و تحفظ. ( اقرب الموارد ). || با یکدیگر عقد بستن. ( زوزنی ). با یکدیگر عهد کردن. ( دهار ). تعاقد. ( زوزنی ). و عهد نو بستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تجدید عهد کردن. ( از اقرب الموارد ). با همدیگر عهد کردن و ضامن شدن. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(تَ هُ ) [ ع . ] (مص ل . ) با هم عهد بستن .

فرهنگ عمید

۱. با هم عهد بستن، پیمان بستن، هم عهد شدن.
۲. به کاری یا امری توجه و رسیدگی کردن.

ویکی واژه

با هم عهد بستن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال احساس فال احساس فال ارمنی فال ارمنی فال چوب فال چوب