تسع

لغت نامه دهخدا

تسع. [ ت َ ] ( ع مص ) نه بکردن. ( تاج المصادر بیهقی ). نه گردانیدن ایشان را به اینکه خود نهم ایشان گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). با خود، آنها را نه گردانیدن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || نهم شدن. ( زوزنی ) ( آنندراج ). نهم ایشان شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بمعنی نه برابر کردن آورده است. رجوع به همین کتاب ج 1 ص 147 شود. || نه یک بستدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). نه یک گرفتن از اموال کسان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از آنندراج ).
تسع. [ ت ِ ] ( ع عدد، ص ، اِ ) تسع نسوة؛ نه زن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). این کلمه همیشه در مؤنث استعمال میشود. ( ناظم الاطباء ).تسعة برای معدود مذکر و تسع برای معدود مؤنث است چنانکه گویند تسعة اقلام و تسع صحائف و همچنین است در مرکب چنانکه گویند تسعة عشر رجلا و تسع عشره امراةً. ج ، تسعات. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تسعة شود.
- آباء تسع ؛ نه فلک. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- تسع آیات ؛ یعنی نه آیات : یکی عصادوم قحط سیم دریا چهارم ملخ پنجم شپش ششم خون هفتم ید بیضا هشتم غوکان نهم طوفان و شاعری همه را به نظم آورده :
عصا سنة بحر جراد و قمل
دم و ید بعدالضفادع طوفان.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).- تسعمأتة ؛ [ ت ِ ع َ م ِ ءَ ت ِ ن ] نهصد. ( ناظم الاطباء ).
و رجوع به تب در همین لغت نامه شود. || مدت تشنگی شتران.( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ظم ءٌ من اظماء الابل و هو ان لاترد الی تسعة ایام. ( از اقرب الموارد ). ( تسع و مسع از اسماء شمال است ). ( معجم متن اللغة ).
تسع. [ ت ُ ] ( ع اِ ) نه یک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). ج ، اَتساع. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).
تسع. [ ت ُ س َ ] ( ع اِ ) سه شب از ماه ، شب هفتم و هشتم و نهم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ).

فرهنگ معین

(تِ ) [ ع . ] (اِ. ) عدد نُه .

فرهنگ عمید

نُه، ۹.

فرهنگ فارسی

نه یک چیزی، یک نهم ، نه عدد
نه یک یک نهم ( ۱/۹ ) .
سه شب از ماه شب هفتم و هشتم و نهم

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تِسْعِ: نُه-9
تکرار در قرآن: ۷(بار)
و تسعه: نه ،به موسی نه معجزه آشکار دادیم. این برادر من است که نود و نه میش دارد و من فقط یک میش دارم در اینجا دو مطلب را بررسی می‏کنیم. 1- آیات نه گانه حضرت موسی که معجزه او بود. در دو مورد آمده است یکی سوره . و دیگری در . از این چهار آیه روشن می‏شود که تمام آیات نه گانه را فرعون و قوم او در مدّت دعوت موسی از وی دیده و قبول نکرده‏اند. لذا در شمردن این معجزات سراغ معجزه‏هائی از قبیل شکافتن دریا، شکافتن سنگ و غیره که در صحرای سینا بعد از خروج از مصر اتفاق افتاده، نباید رفت، زیرا آنها را فرعون و فرعونیان ندیدند ولی در اینجا بعد از اشاره به آیات نه گانه، موسی به فرعون می‏گوید: می‏دانی که این آیات را پروردگار آسمانها و زمین فرستاده است. در سوره نمل پس از اشاره به آیات فرموده: چون آیات روشن ما آمر، گفتند: سحری است آشکار. پس باید آیات نه گانه را قبل از خروج از مصر جستجو کرد. دو تا از این آیات، عصا و ید بیضاء است که قبلاً بودند و در سوره آمده. در این آیات نیز هفت معجزه ذکر شده است خشکسالی، کمبود حاصل، طوفان، ملخ، قمّل، وزغها و خون. این هفت آیه با عصا و ید بیضاءِ، مجموعاً 9 آیه است که در طول دعوت موسی در مصر واقع شده‏اند. و امّا معجزات دیگر که بعد از خروج از مصر اتفاق افتاد از آیات نه‏گانه ما نحن فیه خارج‏اند. در تورات سِفر خروج این آیات با تفاوت نقل شده است و هاکس در قاموس کتاب مقدّس آنها را ده تا شمرده است. ولی اعتماد بر قرآن مجید است که 9 تا بیان میفرماید و هاکس امریکائی ده تا را از تورات جمع کرده وگرنه اشاره به ده یا نُه بودن در تورات نیست بلکه هر یک از آنها در بابی ذکر شده است و از جمله «آتَینا موسی تِسعَ آیاتٍ... فَاسئَل بَنی اِسرائیلَ» روشن میشود که یهود آن آیات را 9 میدانستند وگرنه نمی‏فرمود: از بنی‏اسرائیل بپرس و شاید انشاء اللّه در «قُمَّل» این آیات را روشن و مفّصل نقل کنیم. 2- در غارشان سیصد سال بسر بردند و نه سال بر آن افزودند. این آیه مدت خواب اصحاب کهف را بیان می‏کند و ظاهرش آنست که مدّت خوابشان سیصد و نه سال بوده است. بعضی‏ها فاعل «ازدادوا» را اهل کتاب گرفته و گفته‏اند: مراد آنست که اصحاب کهف در آنجا سیصد سال ماندند ولی اهل کتاب 9 سال بر آن افزوده‏اند. در مجمع‏البیان فرموده: نقل است که یک نفر یهودی از علی «علیه السلام» از مدت توّقف آنها سئوال کرد حضرت آنچه در قران است فرمود، یهودی گفت: ما در کتاب خود مییابیم که مدّتشان سیصد سال بوده امام «علیه السلام» فرمود: آن به سالهای شمسی است و آنچه من گفتم به سال قمری است. تفسیر المیزان سیصد سال را با قرنیه اضافه شدن نه سال، شمسی گرفته و فرماید: سیصد سال را اگر یک دفعه شمسی و یک دفعه قمری بگیریم تفاوت تقریباً 9 سال می‏شود و فخر رازی را که این سخن را باور ندارد، رد کرده و گفته تفاوت از سه ماه کمتر است و در ذکر تعداد، اینگونه نسبتها بلاکلام شایع است. ناگفته نماند اگر تفاوت سال شمسی و قمری را در حدود 10 روز بدانیم، 9 سال قمری در حدود سه هزار و صد و هشتاد و شش روز خواهد بود (3186=9×354) و این صد و هشتاد و شش روز که 9 سال با آن تمام می‏شود در تفاوت سیصد سال شمسی و قمری نیست زیرا تفاوت آن دو فقط سه هزار روز است (3000=10×300) و آن از 9 سال در حدود شش ماه کمتر است و آن وقت «وازداد واتسعاً» درست نخواهد بود وانگهی این حساب تقریبی است والاّ سال شمسی 365 روز و 6 ساعت و سال قمری 354 روز و کسری است و تفاوت آن دو در حدود 11 روز است و آن وقت تفاوت سیصد سال تقریباً سه هزار و سیصد روز خواهد بود و آن در حدود چهار ماه از 9 سال زیادتر است. عقیده ما این است که آیه، مدّت توّقف آنها را سیصد و نه سال قمری که معمول بود، معیّن می‏کند و این نوع سخن گفتن تفنّن در عبارت است و روایتی که از امام «علیه السلام» نقل شده اوّلاً سندی ندارد و ثانیاً قضیّه اصحاب کهف بعد از حضرت موسی است و ربطی به یهود ندارد که در مکالمه با امام «علیه السلام» بگوید: ما در کتاب خود سیصد سال مییابیم و ایضاً باید تحقیق کرد که در آن روز حساب شمسی در عربستان معمول بوده یا نه؟ و آیه ما بعد که می‏گوید «قُلِ اللهُ اَعلَمُ بِما لِبثوا لَهُ غَیبُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ» می‏فهماند که در مدّت آنها اختلاف وجود داشته است و قرآن به آن حضرت دستور می‏دهد بگو: مدّت آنها سیصد و نه سال است و خدا داناتر است و مدّت آنها را چنین بیان می‏کند. گذشته از اینها اگر بگوئیم حساب شمسی و قمری در آیه به کار است باید تقدیر آیه چنین باشد «ولبثوا فی کهفهم ثلث مائة سنین بحساب الشمسی و از دادوا تسعاً بسنین القمری» و دلیلی بر این تقدیر نداریم و اگر حساب شمسی را به میان نیاوریم چه اشکالی خواهد داشت؟.

ویکی واژه

عدد نُه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال میلادی فال میلادی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشقی فال عشقی