بوچ

لغت نامه دهخدا

بوچ. [ ب َ / بُو ] ( اِ ) خودنمایی و کر و فر. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ) ( رشیدی ). آنرا بوش هم گویند. ( جهانگیری ). خودآرایی. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). || حشمت. شوکت. || توانایی. || وقار. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بوج شود.
بوچ. ( اِ ) اندرون دهان. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) اندرون دهان .

دانشنامه عمومی

بوچ ( به لهستانی: Bucz ) یک روستا در لهستان است که در گمینا پژمنت واقع شده است. بوچ ۸۶۵ نفر جمعیت دارد.
بوچ (دهانه). بوچ یک دهانه برخوردی در ماه است.
این دهانه ۵ دهانه اقماری دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم