غفر. [ غ َ ] ( ع مص ) غفر امر؛ به چیز سزاوار و بایست بیاراستن کار را و اصلاح کردن. ( منتهی الارب ). اصلاح کار. ( المنجد ): غفر الامر بغفرته و غفیرته ؛ اصلحه بما ینبغی ان یصلح به. ( اقرب الموارد ). || غفر شی ٔ؛ پوشیدن چیز را. ( منتهی الارب ). ستر. ( از اقرب الموارد ). فراپوشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || غفر متاع در وعاء؛ درآوردن در ظرف رخت را و پوشیدن. ( منتهی الارب ). پنهان کردن متاع در ظروف خود. ( آنندراج ). بار در باردان نهادن. ( تاج المصادر ). داخل کردن و پوشیدن. ( اقرب الموارد ) . || غفر شیب به خضاب ؛ فروگرفتن موی سپید را به خضاب. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || غفرِ اﷲ ذنب را؛ آمرزیدن و پوشیدن خدای گناه کسی را. مغفرت. غُفور. غفران. غفیر. غفیرة. ( از منتهی الارب ). آمرزیدن گناه. ( مصادر زوزنی ). پوشیدن و عفو کردن گناه. ( از اقرب الموارد ). پوشیدن و آمرزیدن گناه. ( غیاث اللغات ). || غفر مریض ؛ بازگردیدن بیماری وی ، و غفر المریض مجهولاً کذلک. ( از منتهی الارب ). باسرشدن بیمار. ( تاج المصادر بیهقی ). || غفر عاشق ؛ بازگشتن اندوه و ملال عاشق. || غفر جرح ؛ تازه شدن زخم و تباه گردیدن. ( از منتهی الارب ). بازگشتن زخم پس از بهبود. ( از اقرب الموارد ). باسر شدن جراحت. ( تاج المصادر بیهقی ). هَو ( در ریش و قرحه ). هو ریش. || غفر جَلَب سوق را؛ ارزان کردن آمدنی غله و جز آن بازار را. ( از منتهی الارب ). غفر الجلب السوق ؛ ارزان کردجلب ( آنچه از شهری به شهری آورده میشود ) بازار را. ( از اقرب الموارد ). || نگهبانی کردن : سهرت العبید للغفر. ( دزی ج 2 ص 217 ). ظاهراً مصحف خفر است. || ( اِ ) شکم. ( منتهی الارب ). بطن. ( قطر المحیط ). || پرزه جامه. ( منتهی الارب ). زئبرالثوب. ( قطر المحیط ). || چیزی است مانند جوال. ( منتهی الارب ). شی کالجوالق. ( اقرب الموارد ). || موی زرد ساق و پیشانی زن. ( منتهی الارب ). شعر کالزغب یکون علی ساق المراءة والجبهة و نحو ذلک. ( اقرب الموارد ). || بزغاله کوهی است. ج ، اغفار، غِفَرَة، غُفور. ( منتهی الارب ). بچه بز کوهی. ( مهذب الاسماء ). ولد الارویة. ( اقرب الموارد ). || ( اِخ ) منزلی است مر ماه را، و آن سه ستاره است خرد در میزان. ( منتهی الارب ). نام منزلی است از منازل ماه. ( مهذب الاسماء ). سه ستاره روشن است بر اثرسماک برطرف دامن عذرا بر یک خط معوج ، حدبه آن در جهت شمال و جنوب ، آن را ماه کسف کند. آن منزل پانزدهم ماه است و رقیب او شرطین است. ( جهان دانش ص 120 ): منزل پانزدهم از منازل قمر، از اول درجه میزان تا 12 درجه و 51 دقیقه و 25 ثانیه ، و نزد احکامیان منزلی سعد است. رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 160 شود :
فرهنگ معین
(غَ فْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) پوشاندن ، چیزی را پوشاندن . ۲ - (اِمص . ) چشم پوشی از گناه ، آمرزیدن . ( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) منزل پانزدهم ماه که سه ستارة کوچک است در برج میزان .
فرهنگ عمید
۱. پرز جامه. ۲. موی نرم و ریز در ساق پا، پشت گردن، یا پیشانی. ۳. (زیست شناسی ) بزغالۀ کوهی، بچۀ بز کوهی. ۴. (نجوم ) از منازل قمر. ۵. (نجوم ) سه ستارۀ کوچک در برج میزان.
فرهنگ فارسی
منزلی است از منازل ماه ( قمر ) و آن سه ستاره خرد و روشن است در میزان بر اثر سماک بر طرف دامن عذرا بر یک خط معوج حدبه آن در جهت شمال و جنوب آنرا ماه کسف کند و آن منزل پانزدهم ماه است و نزد احکامیان منزلی سعد است و ریبش شرطین است . ۱ - ( مصدر ) پوشیدن چیز را ۲ - آمرزیدن گناه را . قلعه ایست در یمن از اعمال ابین
دانشنامه عمومی
غفر ( به عربی: الغفر ) یک روستا در سوریه است که در ناحیه ارمناز واقع شده است. غفر ۲٬۰۹۰ نفر جمعیت دارد.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی غَفَرَ: آمرزید - گذشت کرد(کلمه عفو به معنای محو اثر است ، و کلمه مغفرت به معنای پوشاندن است ) ریشه کلمه: غفر (۲۳۴ بار)
ویکی واژه
پوشاندن، چیزی را پوشاندن. چشم پوشی از گناه، آمرزیدن. منزل پانزدهم ماه که سه ستارة کوچک است در برج میزان.