خداشناس

لغت نامه دهخدا

خداشناس. [ خ ُ ش ِ ] ( نف مرکب ) پارسا. خدادان. ( آنندراج ). موحد. ( ناظم الاطباء ). ربانی. باایمان : مردی خداشناس و عابد بود. ( مجمل التواریخ و القصص ).
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند.حافظ.

فرهنگ عمید

کسی که خدا را می شناسد و به آن ایمان دارد، موحد، یکتاپرست، پارسا.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه خدا را بشناسد موحد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم