طهارت کردن

لغت نامه دهخدا

طهارت کردن. [ طَ رَ ک َ دَ ]( مص مرکب ) پاک ساختن آدمی کالبد یا عضوی از اعضاء خویشتن را یا چیزهای دیگری را از پلیدیهای آشکارا و ظاهری : طَهور؛ طهارت کردن. ( منتهی الارب ) :
نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که بخون جگر طهارت کرد.حافظ.

فرهنگ معین

( ~ . کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) پاک کردن ، شستن اندامی که کثیف باشد.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پاک ساختن شخص کالبد یا عضوی از اعضای خویش یا چیزی دیگر را از پلیدی های ظاهری .

ویکی واژه

پاک کردن، شستن اندامی که کثیف باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم