لغت نامه دهخدا
خطکش. [ خ َ ک َ / ک ِ ] ( اِ مرکب ) آلتی است که در هندسه و نقشه کشی برای رسم خط مستقیم بکار می رود. این وسیله که دارای لبه صاف و بشکل خط راست است در ترسیم خط مستقیم مورد استفاده قرار می گیرد، یعنی با تکیه دادن مداد یا قلم و یا هر وسیله رسام دیگر با لبه آن و کشیدن آن اثری در صفحه پیدامی شود که همان خط مستقیم است. سَطّارَه. ( یادداشت بخط مؤلف ). || مسطر. ( محمودبن عمر ربنجنی )( زمخشری ) ( ناظم الاطباء ) ( السامی فی الاسامی ). || ( نف مرکب ) آنکه خط کشد. آنکه ترسیم خط کند.
- خطکش دوبازو؛ این خطکش چنانکه از نام آن پیداست دو بازو دارد که یکی از آنها ثابت و دیگری در روی خطکش لغزنده است. هنگام اندازه گیری یک بازو را ثابت نگاه می دارند ( در نقطه ابتداء ) و بازوی دیگر را حرکت می دهند تا نقطه انتهاء رسد فاصله بین دو بازو را از روی خطکش می خوانند و آن نمایشگر اندازه بین این دو نقطه است.
- خطکش مدرج؛ خطکشی است که بر حسب واحد اندازه تقسیم بندی شده است و برای اندازه یابی بکار می رودو این اندازه ها در روی خطکش مندرج می باشد.