جلدی

لغت نامه دهخدا

جلدی. [ ج ِ ] ( ص نسبی ) پوستی.
- امراض جلدی ؛ بیماری های پوستی. ( از یادداشت های دهخدا ).
جلدی. [ ج َ ] ( حامص ) چستی. جلادت. ( از یادداشت های دهخدا ). جلادة. ( دهار ). شجاعت. دلاوری. ( از یادداشت های دهخدا ). تیزی. گرمی. ( از آنندراج ). صرامت :
یکی سخت پیمان ستد زو نخست
پس آنگه به جلدی ره چاره جست.فردوسی.جلدی و مردی همی پدید کنی
تنگدلی غمگنی ز بی عملی.ناصرخسرو ( دیوان ص 444 ).می رباید ز غایت جلدی
از میان دو چشم ابرو را.باقر کاشی ( از آنندراج ).رجوع به چستی شود.
- امثال :
آفتاب به زردی افتاد، تنبل به جلدی افتاد. ( از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 37 ).
جلدی. [ ج َ ] ( ص نسبی )منسوب است به جلدبن سعد العشیرة. ( انساب سمعانی ).

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع - فا. ] (حامص . ) چالاکی ، چستی .
(جِ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) بیماری های پوستی .

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به جلد پوستی امراض جلدی .

ویکی واژه

بیماری‌های پوستی.
چالاکی، چستی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم