ثیاب

لغت نامه دهخدا

ثیاب. ( ع اِ ) ج ِ ثوب. جامه ها :
اینکه توبینی نه همه مردمند
بلکه ذئابند بزیر ثیاب.ناصرخسرو.در ثیاب ربوده از درویش
کی بدست آیدت بهشت و ثواب.ناصرخسرو.|| تَعلق بثیاب اﷲ؛ ای بأستارالکعبة. || فلان طاهر الثیاب ؛ پاک است از عیوب. || اعمال ، أن المیت لیبعث ُ فی ثیابه. ( حدیث ). || ثیاب قبطیه ؛ کتان باریک سفید و غیر آن که بقبط منسوب است.

فرهنگ معین

(ثِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ثوب .

فرهنگ عمید

= ثوب

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع ثوب . ۱- جامه ها لباسها. ۲- اعمال .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ثِیَابٌ: لباس ها - جامه ها(جمع ثوب)
معنی عَالِیَهُمْ: بالای سر آنها (درعبارت "عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُندُسٍ "از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده که در معنای آن فرمود : جامه بهشتی خودش بالای سر اولیای خدا قرار میگیرد پس آن را در تن خود میکنند . )
معنی قُطِّعَتْ: بسیاربریده شد - پاره پاره شد- قطعه قطعه شد ( در اینجا استفاده از باب تفعیل برای نشان دادن کثرت است و در عبارت "قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِّن نَّارٍ " منظور این است که به اندازه ی اندامشان لباسهایی از آتش برایشان دوخته می شود)
ریشه کلمه:
ثوب (۲۸ بار)

ویکی واژه

جِ ثوب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال درخت فال درخت فال مکعب فال مکعب فال ارمنی فال ارمنی