لغت نامه دهخدا
گفت و سکاره کش تیان خوانی
آنچنان ده که باز بستانی.( لغت فرس اسدی ).عشق چو مغز است جهان جمله پوست
عشق چو حلواست جهان چون تیان.مولوی ( ازفرهنگ جهانگیری ).|| نوعی ماهی بزرگ. ( حاشیه برهان چ معین ). نوعی ماهی بزرگ در بحر خزر و سفیدرود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). ماهی تیان. تیان ماهی.
تیان. [ ت َی ْ یا ] ( ع ص ) انجیرفروش. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).