لغت نامه دهخدا
بل چو هزیمت شدم از پیش دیو
گفت مرابختم از اینجا تعال.ناصرخسرو ( دیوان ص 252 ).به عالی فلک برکند سر سخن
ز بس فخر چون منْش گویم تعال.ناصرخسرو ( دیوان ص 256 ).هین رها کن بدگمانی و ضلال
سر قدم کن چون که فرمودت تعال.مولوی.بانگشان درمیرسد زان خوش خصال
کای ز ما غافل هلا زوتر تعال.مولوی.یا بریدالحمی حماک اﷲ
مرحبا مرحبا تعال تعال.حافظ.رجوع به تعالی شود.