لغت نامه دهخدا
تراو. [ ت َ ] ( اِ ) بمعنی تراوش است که از تراویدن و ترشح کردن باشد. ( برهان ). ترشح و تراوش. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تراوش و تراویدن و تَراب شود.
تراو. [ تْرا / ت ِ وِ ] ( اِخ ) رودی در شمال آلمان که از لوبک می گذرد و وارد دریای بالتیک می شود و 112هزار گز طول دارد.