تار شدن

لغت نامه دهخدا

تار شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) تار گشتن. تار گردیدن. تیره شدن. تاریک شدن :
چنین گفت کاکنون سر بخت اوی
شود تار و ویران شود تخت اوی.فردوسی.شمع خرد گیر چو دیدی که شد
خانه این جادوی محتال تار.ناصرخسرو.- تار شدن چشم ؛ کم بینا شدن چشم.
- تار شدن هوا ؛ تاریک شدن هوا.
|| تار شدن مرغ ؛ در تداول عامه ، وحشی شدن مرغ. رجوع به تار شود.

فرهنگ معین

(شُ دَ ) (مص ل . ) تیره شدن ، تاریک گشتن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تار گشتنتیره گشتنتیره شدن تاریک شدن . یا تار شدن چشم . کاسته شدن بینایی چشم . یا تار شدن مرغ . وحشی شدن مرغ . یا تار شدن هوا. تاریک گشتن هوا.

ویکی واژه

تیره شدن، تاریک گشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال نخود فال نخود فال کارت فال کارت فال احساس فال احساس