تابیده

لغت نامه دهخدا

تابیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) پیچیده. ( آنندراج ). تافته. || درخشیده.تابان شده. نوری تابیده. || کژشده. مورب شده : چشم او کمی تابیده است. || گرم و سوزان شده : تنور تابیده است. گلخن تابیده است. رجوع بتافتن ، تافته ، تاب و تابیده شود.

فرهنگ عمید

پیچیده، تاب داده شده.
در حال گداخته شدن.

فرهنگ فارسی

پیچیده تافته .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم