خوشنویس

لغت نامه دهخدا

خوش نویس. [ خوَش ْ / خُش ْ ن ِ ] ( نف مرکب ) کسی که خط نیک از روی تعلیم نویسد. ( ناظم الاطباء ). خطاط. مشاق. ( یادداشت مؤلف ). که زیبا و خوب نویسد. که در نوشتن خط قواعد خطاطی را نیک بکار برد :
آن پنجه کمانکش و انگشت خوش نویس
هر بندی اوفتاد بجایی و مفصلی.سعدی.چون عطاردخوش نویس و اعیان محاسبان ضابط چون ادریس. ( از ترجمه محاسن اصفهان ).

فرهنگ معین

( ~. نِ ) (ص فا. ) خطّاط .

فرهنگ عمید

آن که خط را به زیبایی می نویسد، خطاط.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که دارای خط نیکو باشد خوش خط مقابل بد نویس .

فرهنگستان زبان و ادب

{calligrapher, calligraphist} [هنرهای تجسمی] کسی که خط را با رعایت قواعد خوشنویسی می نویسد متـ . خطاط

ویکی واژه

خطّاط.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال تک نیت فال تک نیت فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال کارت فال کارت