خطری

لغت نامه دهخدا

خطری. [ خ َ طَ ] ( ص نسبی ) بزرگ. عظیم :
نعمت و مال جهان را بر او نیست شرف
اینت مردی و خطر شاد زیاد این خطری.فرخی.خطری شاهی وز نعمت و جاه تو شود
مردم خطی اندر کنف تو خطری.فرخی.سخن با خطر تواند کرد
خطری مرد را جدا ز حقیر.
جز براه سخن چه دانم من
که حقیری تو یا بزرگ و خطیر.ناصرخسرو.خطری را خطری داند مقدار و خطر
نیست آگاه ز مقدار شهان گاه و سریر.ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

بزرگ عظیم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال ورق فال ورق فال پی ام سی فال پی ام سی استخاره کن استخاره کن