خا

لغت نامه دهخدا

خا. ( نف مرخم ) خای. نعت فاعلی از خائیدن. خاینده ، آنکه چیزی را بخاید: شکرخا. انگشت خا. رجوع به خائیدن شود. || ( اِ ) گوی را گویند که آبهای کثیف چون آب مطبخ و زیرآب حمام بدانجا رود . ( برهان ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). پارگین. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( ص فا. ) در ترکیب به معنی «خاینده » آید، آن که چیزی را بخاید: انگشت خا، شکرخا.

فرهنگ عمید

نام حرف «خ».

فرهنگ فارسی

(اسم ) در ترکیب بمعنی ((خاینده ) ) آید آنکه چیزی را بخاید : انگشت خا شکرخا .

فرهنگستان زبان و ادب

[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← خدمات اَبری 2* خط تیره به جای x آمده است و نشان می دهد که خا در ترکیب به کار می رود.

دانشنامه عمومی

خا یکی از حروف الفبای سیریلیک می باشد که معادل فارسی آن خ است.
خا ۲۲مین حرف از الفبای روسی است.
• Χ χ  : حرف یونانی خی
• H h  : حرف لاتین اچ
• X x  : حرف لاتین ایکس
• خ  : حرف خ

ویکی واژه

در ترکیب به معنی «خاینده» آید، آن که چیزی را بخاید: انگشت خا، شکرخا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل فال پی ام سی فال پی ام سی فال ارمنی فال ارمنی