میزک

لغت نامه دهخدا

میزک. [ زَ ] ( اِ مصغر ) میز کوچک.
میزک. [ زَ ] ( اِ مصغر ) ( اسم از میزیدن + ک تصغیر ) مصغر میز یعنی شاش اندک. ( ناظم الاطباء ). || بول و شاش. ( ناظم الاطباء ). بول و شاش را گویند. ( آنندراج ) ( برهان ) :
شیرگیر و خوش شد انگشتک بزد
سوی مبرز رفت تا میزک کند.مولوی ( مثنوی چ خاور ص 410 ).- چکمیزک ؛ قطره بول که از شرم کودک ریزد.
|| باران اندک. || آمیزش و اختلاط. || هر چیز درهم و برهم و آمیخته. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(زَ ) (اِمصغ . اِ. ) شاش ، بول .

فرهنگ عمید

بول، شاش.

فرهنگ فارسی

بول، شاش
۱ - ( اسم ) شاش بول .

دانشنامه عمومی

میزک ( به لاتین: Mizak ) یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولسوالی درواز پایین واقع شده است. میزک ۲٬۴۶۹٫۸۲ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

ویکی واژه

شاش، بول.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم