کیسی

لغت نامه دهخدا

کیسی. [ سا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کیّس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به کیّس شود.
کیسی. [ کیس ْ سی ] ( اِخ ) کاس سو. ( ایران باستان ص 157 ). رجوع به کاس سو و کاسیان شود.

فرهنگ فارسی

کاس سو .

ویکی واژه

کیسی که بخش میانی اصطلاح مرکب سرکیسیان است بطور مجزا مسموع نشده و به نظر تصحیف شده کیشی یا کیشه به معنی مَرد یا جنس مذکر است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال اعداد فال اعداد فال چوب فال چوب فال تک نیت فال تک نیت