پاییدن

لغت نامه دهخدا

پاییدن. [ دَ ] ( مص ) رجوع به پائیدن شود.

فرهنگ معین

(دَ ) (مص م . ) ۱ - نگاهبانی کردن . ۲ - مراقبت کردن . ۳ - دوام داشتن . ۴ - منتظر بودن ، چشم داشتن . ۵ - توقف کردن .

فرهنگ عمید

۱. نگهبانی کردن.
۲. چشم به کسی یا چیزی دوختن و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن.
۳. (مصدر لازم ) [قدیمی] همیشه و جاوید بودن، پایدار ماندن.
۴. (مصدر لازم ) [قدیمی] درنگ کردن، ایستادن: چو خواهی که ز ایدر شوی باز جای / زمانی نگویم بر من بپای (فردوسی: ۶/۵۸۴ ).

فرهنگ فارسی

( مصدر )۱- نگاهبانی کردن حراست کردن در نظر داشتن مواظب بودن . ۲- توقف کردن بودن ایستادن ماندن درنگ کردن . ۳- ثبات و دوام داشتن مدام بودن جاوید بودن قایم بودن . ۴- منتظر بودن چشم داشتن . ۵- پایداری کردن پا فشردن . ۶- بقائ زیستن ماندن . ۷- قسمت کردن بخشیدن . ۸- مهم شمردن وزن نهادن . ۹- رصد کردن و مراقبت کردن : ( پاییدن وقت ) و ( پاییدن ستاره ) و ( بپای تا بدایره اندر آید ) ( التفهیم ۶۴ ) و ( بپای ارتفاع آفتاب را )( التفهیم ۱٠ )۳۱۳- ملتفت و متوجه بودن .
توقف کردن ببودن

ویکی واژه

ادامه‌دادن کاری به‌ویژه در شرایط سخت بدون تغییر دادن ارزش؛ که به مفهوم‌های زیر به کار می‌رود:
دوام داشتن، ماندن: او همیشه بر کارهای نیک می‌پاید.
نگاهبانی کردن: آن‌ها کشورشان را می‌پاییدند.
مراقبت کردن: او همیشه سلامت مادرش را می‌پاید.
منتظر بودن، چشم داشتن.
توقف کردن.
نگهبانی کردن. مراقبت کردن. مواظبت کردن‌.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال زندگی فال زندگی فال میلادی فال میلادی فال ابجد فال ابجد