هواجس

لغت نامه دهخدا

هواجس. [ هََ ج ِ ] ( ع اِ ) ج ِهاجس. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). وساوس. وسوسه ها.( یادداشت بخط مؤلف ). خطرات شیطانی که در دل گذرند و این ج ِ هاجسة است به معنی چیزی که در دل گذرد. ( غیاث ) : وساوس و هواجس بر دماغ و دلش مستولی شد. ( سندبادنامه ). هواجس آن وحشت و وساوس آن محنت مسامر نجوم و مساور رجوم بودم. ( ترجمه تاریخ یمینی ).

فرهنگ معین

( ~. جِ ) [ ع . ] (اِ. )جِ هاجس ، آرزوهای نفسانی که در دل بگذرد.

فرهنگ عمید

= هاجس

فرهنگ فارسی

آرزوهای نفسانی، آنچه که دردل بگذردجمع هاجس
( اسم ) جمع هاجس آنچه درخاطرگذرد آرزوهای نفسانی : درعنفوان جوانی و ریعان کامرانی که محال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد و میدان هواجس جسمانی بسیط تر ازمناکر ومناهی است بداشته است .

ویکی واژه

جِ هاجس ؛ آرزوهای نفسانی که در دل بگذرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال عشقی فال عشقی فال قهوه فال قهوه