نابجا

لغت نامه دهخدا

نابجا.[ ب ِ ] ( ص مرکب ) در غیر محل. نه بجای خویش. بی جا. بی مورد. بی موقع. مقابل بجا: گفتاری نابجا. اعمالی نابجا. کارهای نابجا. || در اصطلاح طبیعی ، عَرَضی . ( لغات فرهنگستان ).

فرهنگ عمید

بی موقع، بی مورد، کاری یا چیزی که به موقع و در جای مناسب خود نباشد، نابرجا.

فرهنگ فارسی

بی موقع، بی مورد، کاری که درموقع مناسب انجام نشود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم