لسع

لغت نامه دهخدا

لسع. [ ل َ ] ( ع مص ) گزش. گزیدن. گزیدن مار و کژدم و منج. ( تاج المصادر ). گزیدن مار و گژدم ( بحرالجواهر ). زدن و گزیدن از دنبال چنانکه در زنبور و عقرب. گزیدن مار و کژدم. یا لسع نیش زدن صاحب نیش است و لدغ گزیدن به دهان. ( منتهی الارب ). قرص. || اذیت دادن کسی را به زبان و رنجانیدن. ( منتهی الارب ). کسی را بد گفتن. ( تاج المصادر ). || رفتن و سفر کردن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(لَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - گزیدن (مار و عقرب و غیره ). ۲ - اذیت کردن کسی را به زبان .

فرهنگ عمید

گزیدن مار، کژدم و امثال آن.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) گزدیدن ( مارو عقرب وجز آنها ) . ۲- اذیت کردن کسی را بزبان . ۳- ( اسم ) گزش . ۴- ایذائ آزار .

ویکی واژه

گزیدن (مار و عقرب و غیره)
اذیت کردن کسی را به زبان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال اعداد فال اعداد فال جذب فال جذب فال مکعب فال مکعب