قناد

لغت نامه دهخدا

قناد. [ ق َن ْ نا ] ( از ع ، ص ،اِ ) قندساز و حلوایی. ( آنندراج ). قندریز. شیرینی ساز. ( یادداشت مؤلف ). شیرینی فروش. شیرینی پز. شکرریز.
- قنادخانه ؛ جائی که قندسازان در آنجا قند سازند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
قناد. [ ق َ ] ( اِخ ) موضعی است در مشرق واسط. ( منتهی الارب ). و نصر گوید: آن نزدیک حوز است. ( معجم البلدان ).
قناد. [ ق َن ْ نا ] ( اِخ ) ابواسامة جد عمروبن حمادبن طلحة از راویان است. ( از لباب الانساب ).

فرهنگ معین

(قَ نّ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) ۱ - قندساز، حلواساز. ۲ - شیرینی پز.

فرهنگ عمید

شیرینی فروش، شیرینی پز.

فرهنگ فارسی

قندساز، شکرری ، شیرینی فروش
ابو اسامه جد عمرو بن حماد بن طلحه از راویان است .

دانشنامه عمومی

قناد، روستایی در دهستان روداب شرقی بخش روداب شهرستان نرماشیر در استان کرمان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۷۰۹ نفر ( ۱۹۵ خانوار ) بوده است.

ویکی واژه

قندساز، حلواساز.
شیرینی پز.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال فرشتگان فال فرشتگان فال درخت فال درخت فال اوراکل فال اوراکل