قرون

لغت نامه دهخدا

قرون. [ ق َ ] ( ع ص ) ستور زود خوی کننده و سم پای بر جای دست نهنده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || شتر که هر دو زانو به هم نهد وقت فروخفتن. || ناقه ای که دو پستان پیش و دو پستان پس را به هم نزدیک آرد. || ( اِ ) نَفْس. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) شتر ماده ای که شیر گرد آرد در پستان میان دو دوشیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || دو خرما را با هم جمعکننده ، یا دو لقمه فراهم کننده در خوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || من الابل ، التی تجتمع بین محلبین فی حلبة. ( اقرب الموارد ).
قرون.[ ق ُ ] ( ع اِ ) ج ِ قَرْن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(قُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ قرن .

فرهنگ عمید

= قَرْن

فرهنگ فارسی

جمع قرن
( اسم ) جمع قرن .یا قرون خالیه . قرنهای گذشته .
ستور زود خوی کننده و سم پای بر جای دست نهنده .

ویکی واژه

جِ قرن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال چای فال چای فال پی ام سی فال پی ام سی فال چوب فال چوب